کیش و مات

ساخت وبلاگ
چند وقت پیش حکایتی برای من روایت شد از بزرگ کوچکی که باج میخواست.

میگفت یک روز عارفی ژنده پوش بر بساط کباب یک کبابی حاضر شد. کبابی در حال کباب کردن گنجشک بود و عارف ژنده پوش گرسنه.

عارف گفت : من گرسنه ام یکی از ان کبابها  را به من بده

مرد کبابی : نمیدهم

عارف : اگر ندهی گنجشکهایت را که به سیخ کشیده ای کیش میکنم تا بپرند

مرد کبابی : خندید

عارف : کیش کرد و گنجشکها پر زدند و پریدند

هر چند راوی قرابتی با عرفا نداشت ولی مقصودش این بود که اگر باج ندهی کیشت میکنم.

بنده حقیر هم چنان مرد کبابی خنده ای کردم و گذشتم تا کیش شدم.

و امروز آن راوی کیش و مات

*******

دنیا دار مکافات است.

زیاده خواهی و ظلم و زور دوام ندارد.

از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو

لبریزم از هزاران پرسش خاموش...
ما را در سایت لبریزم از هزاران پرسش خاموش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkhiyal55a بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 13:27